اعتیاد چه چیزهایی نیست

اعتیاد چه چیزهایی نیست

از اعتیاد شاید به فراوانی شیوه های تفکر، تعریف وجود داشته باشد، هم بر اساس پژوهش و هم بر اساس تجربه ی شخصی. پس عجیب نیست که در تعریف هایی که می شنویم، در خیلی از زمینه ها واقعا اختلاف نظر هست. این طور که پیداست بعضی از واقعیت ها و مشاهدات موجود در این تعریف ها در مورد همه ی اعتیاد ها صدق نمی کند. اگر این امر را به عنوان یک واقعیت بپذیریم شاید آن وقت بد نباشد که دیدگاه دیگری را هم امتحان کنیم، به این امید که بتوان روشی اساسی تر برای تبیین همه ی اعتیاد ها پیدا کرد که باعث شود همه راحت تر حرف یکدیگر را بفهمیم، اگر بتوانیم بر سر این که اعتیاد چه چیزی هست با وضوح بیشتری معلوم شود.

 

این نکات را از کتاب یک راهنما جهت معرفی معتادان به شما معرفی می کنیم:

 

1. اعتیاد آزادی نیست:

   این واقعیتی است که از همان ذات بیماری ما و نشانه های مشهودش پیداست. ما معتاد ها برای آزادی شخصی خیلی ارزش قائلیم شاید چون سخت طالب آن هستیم و در جریان پیش رونده ی بیماری مان , بسیار به ندرت طعم آزادی را می چشیم. حتی در دوره های پرهیز هم آزادی ما محدود است. هیچ وقت کاملا مطمین نیستیم که کارهایمان از روی شوق آگاهانه برای ادامه ی بهبودی است یا از سر میل ناخودآگاه برای بازگشت به مصرف. ما می خواهیم اختیار آدم ها و گذر امور را در دست بگیریم و سر رشته ی همه کارها دست خودمان باشد ; در نتیجه چیزی را از بین می بریم که یکی از نشانه های اصلی آزاد بودن است : خود انگیختگی و رفتار طبیعی. درک نمیکنیم که ریشه نیاز به سلطه جویی , ترس از دست دادن سلطه است. این ترس که بخشی از آن ناشی از شکست ها و ناکامی های گذشته در حل مشکلات زندگی است. ما را از تصمیم گیری های هدفمند باز می دارد ; تصمیم هایی که اگر آنها را عملی کنیم از اسارت این ترس رها خواهیم شد.

 

2. اعتیاد, رشد فردی نیست:

   عادت های ملال آور، تقلیدی، تکراری، اجباری و وسواسی اعتیاد فعال، توان تفکر و عمل مسئولانه یا هدفمند را از ما میگیرد. رشد فردی، یعنی تلاش توام با خلاقیت و رفتار هدفمند، و این مستلزم وجود اختیار، تغییر و توانایی روبه رو شدن با موقعیت های مختلف زندگی است.

 

3. اعتیاد، خیر خواهی نیست:

   اعتیاد ما را از مردم، مکان ها، و هر چه بیرون از جهان شخصی خود ماست دور نگه می دارد ; دنیایی که به خرید مواد مخدر، مصرف، و پیدا کردن راه و روش های جدید برای ادامه ی این روند محدود می شود.با پیشرفت بیماری مان، انسان هایی می شویم دشمن خو، کینه ای، خود محور و خود مشغول و تمام دلبستگی های بیرونی مان را قطع می کنیم. همیشه هراسان و بد گمان هستیم، آن هم درست نسبت به کسانی که ناچاریم برای تامین نیازهایمان به آنها متکی باشیم. این احساس بر تمام جنبه های زندگی مان اثر میگذارد و هر چیزی که برای مان کاملا آشنا نباشد. بیگانه و خطرناک می نماید. دنیایمان آنقدر کوچک می شود که به انزوا میرسیم. هیچ بعید نیست ذات حقیقی پریشانی ما، همین باشد.

 

4. اعتیاد نوعی راه و رسم زندگی نیست:

   دنیای بیمار گونه، خودخواهانه، خود محورانه و در خود بسته ی معتاد را مشکل می شود نوعی راه و رسم زندگی به حساب آورد ; دست بالا فقط راهی است برای چند صباح زنده ماندن، که حتی این حیات محدود هم به نا امیدی، تباهی و مرگ می انجامد.

میتوان گفت هر نوع شیوه ی زندگی که مقصود از آن احساس رضایت معنوی باشد، درست همان چیزی را می خواهد که اعتیاد کم و کسر دارد : آزادی، خیر خواهی، فعالیت خلاق و رشد فردی.

با وجود آزادی، زندگی جریانی است با معنا، در حال تحول و رو به ترقی. روندی است که در آن میتوان انتظار داشت آرزوهایمان هر چه بیش تر و پربارتر به واقعیت بپیوندد و وجود حقیقی ما هر روز شکوفا تر شود.